جمهوری اسلامی باید پوست بیندازد!
چه بسیار مادرانی که چادری اند ولی از 4 دختر خود حتی نتوانستند بر روی یکی از آنها تاثیر بگذارند که حجاب اسلامی حداقلی را حفظ کنند و دختران از نظر پوشش چنان در اختلاف 180 درجه ای با مادر خود هستند که افراد دیگر را دچار حیرت میکنند!
چه بسیار پدرانی که نمازهایشان اول وقت است و روزه هایشان با اعتقاد گرفته می شود ولی نتوانسته اند اعتقادات دینی صحیح خود را به پسرانشان انتقال دهند و تفاوت فکری پسر و پدر به قدری زیاد است که یا به درگیری و تشنج در خانواده می انجامد و یا به بی تفاوتی پدر و سرگشتگی فرزند منتهی می شود.
افراد سطحی این مشکلات و واقعیت ها را به مدیریت جمهوری اسلامی از جمله حرکت امام و رهبری نسبت می دهند و گاهی شنیده می شود که علت دیندار تر بودن مردم در زمان شاه ( البته به زعم خودشان ) را جدایی دین از سیاست عنوان می کنند!
لکن چنین تحلیل های سطحی قابل قبول نیست زیرا :
اولا شرایط زمان شاه و شرایط جمهوری اسلامی به هیچ عنوان با یکدیگر قابل قیاس نیست و چه بسا اگر شرایط خاصی که در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی حکمفرماست ( ازجمله توسعه یافتن فناوری های ارتباطی و اجتماعی و جنگ نرمی که بوسیله صدها سایت، شبکه ماهواره ای و فضاهای مجازی ) در زمان شاه حکمفرما می بود وضعیت فرهنگی و اجتماعی زمان شاه بسیار بدتر از آن چیزی میشد که اکنون قابل مطالعه و ارزیابی است.
ثانیا اگر چنین تحلیل سطحی داشته باشیم، باز چنین قیاسی را میتوان در مورد دوران قبل از سلطنت پهلوی ( یعنی دوران قاجار ) و دوران حاکمیت سلطنت پهلوی داشت. به این صورت که هر انسان منصفی به ظواهر دینداری در دوره قاجار نگاه کند متوجه می شود وضعیت فرهنگی و اسلامی مردم در آن زمان بسیار بهتر از دوران پهلوی است؛ چرا که عمدتا از دوران پهلوی بود که باستان گرایی و سکولاریسم سیاسی و فرهنگی در جامعه رسوخ پیدا کرد در حالیکه قبل از آن به این شدت نبود.
باری هر انسان عاقل و منصفی متوجه می شود که نمیتوان دینداری ظاهری مردم در زمان شاه را به شاه و مشکلات دینی و فرهنگی دوران حاضر را به جمهوری اسلامی نسبت داد! چرا که عقل هیچگاه نمیپذیرد که حکومت شاه که حکومتی مروج سکولاریسم ( یعنی جدایی دین از سیاست و به تبع آن جدایی دین از فرهنگ و اقتصاد و جامعه و ... ) و باستان گرایی ( یعنی بازگشت به دوران پیش از اسلام ) و در یک کلمه ضدیت با دین بود بتواند عامل دینداری گردد و جمهوری اسلامی که بر مبنای یک انقلاب فراگیر اسلامی و مردمی با هدایت دو رهبر بی نظیر یعنی حضرت امام خمینی (ره) و حضرت امام خامنه ای حفظه الله ، داعیه دار اسلام و مروج توحید و عدالت و عقلانیت است بتواند عامل مشکلات فرهنگی و دینی مردم باشد!
همه ما میدانیم در جمهوری اسلامی مشکلات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی وجود دارد اما ریشه این مشکلات کجاست؟ اگر ریشه این مشکلات را در سه سطح خانواده، خواص و نخبگان اجتماعی و دولتمردان جستجو کنیم، میتوانیم به تحلیل عمیق تری دست پیدا کنیم.
طبقه خانواده: مگر پدران و مادران ما چه کسانی هستند؟ آیا غیر از این است که پدران و مادران این جامعه محصول تربیت فکری و اخلاقی دوران شاه و طاغوت هستند (البته منظور حقیر این نیست که تربیت اعتقادی و اخلاقی خود را از ظاغوت و شاه گرفته اند بلکه منظور این است که هر آنچه باعث شده پدران و مادران ما اینچنین شوند همه و همه محصول عواملی هستند که در دوران شاه بودند از جمله خانواده های والدین ما، آموزش و پروش زمان والدین ما، روحانیت زمان والدین ما ... ) ؟ آیا غیر از این است که اگر از نظر فکری و اعتقادی عمیق بودند و قدرت اقناع فرندانشان را داشتند می توانستند تاثیر مثبتی بر جوانانشان داشته باشند؟ آن مادری که قدرت تاثیر گذاری بر فرزندانش را ندارد معلوم می شود با اینکه از نظر ظاهر دینی، وجهه خوبی دارد ولی چون از همان اول از قدرت معرفتی بالایی برخوردار نبوده و چه بسا چادر را صرفا به دلیل اینکه در روزگار جوانی مد و معروف بوده به سر کرده، الان هم بنا بر عادت 40- 50 ساله چادر به سر کرده! اینکه این پدران و مادران توانایی تربیت صحیح فرزندانشان را ندارند ریشه در گذشته آنها دارد. بگذریم که بعضی از پدر و مادر ها به دلیل تغییر روزگار و مواجهه با چند شبهه دینی و سیاسی و به دلیل ضعف معرفتی به جا مانده از دوران طاغوت گوی سبقت را در انحراف و ارتداد در دین از فرزندانشان ربوده اند!
در سطح خواص و نخبگان اجتماعی: فرهنگ فکری و رفتاری بدنه خواص و نخبگان جامعه نیز با استدلال مشابه به روزگار پیشین باز می گردد. توانایی تاثیرگذاری اجتماعی این افراد نیز بدون ارتباط با گذشته آنها نیست. ولو اینکه این نخبگان اساتید فوق العاده باسوادی مثل شهید مطهری و دکتر شریعتی داشتند ولی هم استاد و هم شاگرد مربوط به دورانی هستند به نام طاغوت که بیشتر از آنچه بدانند چه میخواهند میدانستند چه نمیخواهند! تازه همانها را هم که نمیخواستند، نمیتوانند در جنگ نرم امروز برای جوان مملکت تبیین کنند. چه بسیار نخبگانی که تا پیش از انقلاب جزو سردمداران نهضت بودند ولی پس از انقلاب دچار اختلاف، دنیاپرستی، ضعف و انفعال و چه بسا رودررویی با ارزشها و آرمانهای انقلاب شدند.
چنین اتفاقات تلخی چرا اتفاق می افتد؟ چرا نخبگانی که میتوانستند عامل هدایت نسل جوان به سمت آرمانهای انقلاب باشند یا در مقابل انقلاب قرار می گیرند و یا دچار انفعال می شوند و قدرت کاریزماتیک خود را از دست می دهند؟ همه و همه به دلیل این است که این نسل، با همه نقاط مثبتش نسلی است که بیشتر بر مبنای احساس و عاطفه عمل کرده تا عقل و حکمت (که البته مقتضای وظیفه آنها بیشترهمان شور انقلابی برای نه گفتن به حاکمیت وقت بود ). در بسیاری از سوالات چرا، چگونه، آیا، چه کسی، چه وقت، کجا و .... خود درمانده است! پس چطور میتواند جوان سرکش و حقیقت طلب امروزی را هدایت کند؟ البته به هیچ عنوان قصد توهین و تحقیر اساتید انقلابی وطبقه نخبگان جامعه را ندارم و در ادامه مقاله به دفاع از مجاهدت های آنها خواهم پرداخت و نقش مهم آنها را در هدایت همین جوانان ذکر خواهم کرد.
طبقه مسئولین نظام جمهوری اسلامی: متاسفانه یا خوشبختانه باید بگویم با استدلال مشابه، ضعف ها و مشکلات ناشی از این طبقه هم ریشه در دوران گذشته دارد!
بله! مسئول نظام جمهوری اسلامی است؛ قطعا باید با بقیه داشته باشد؛ قطعا باید با مسئولین نظام شاهنشاهی هم فرق داشته باشد ولی ....
اری فرق دارد نمی گویم فرق ندارد ولی باز هم تربیت اخلاقی او و تخصص اومربوط می شود به همان دوران طاغوت! با همه ویژگی های مثبتش ولی گاهی غرور و تکبر او را فرا میگیرد! نا سلامتی انقلاب کرده که شاه و اعوان انصارش حکومت نکنند! اما از نظر خط مشی دقیقا همان کاری را می کند که حکومت شاه می کرد. با کمی ظاهر اسلامی و انقلابی! یکی نیست به او بگوید اگر بنا بود حکوت اسلامی همان کاری را بکند که شاه می کرد پس مردم چرا انقلاب کردند؟ یعنی مردم انقلاب کردند که عده ای حذف و عده دیگر جایگزین شوند و همان رفتار گذشته را انجام دهند؟
آری در جمهوری اسلامی عده ای از مسئولین اول انقلاب در عرصه سیاسی و اقتصادی گرایشات چپ سوسیالیستی داشتند! بعدها رنگ عوض کردند و در دوران سازندگی و اصلاحات لیبرال و حامی سرمایه داری شدند! اینها مسئولین نظام جمهوری اسلامی بودند ولی ظرفیت آنها صرفا در حد انقلاب کردن بود ونه حفظ انقلاب. چرا که از نظر ایدِئوژی انقلابی ضعیف بودند که با اندک بادی رنگ عوض کردند.
چنین چیزی مطلقا سیاه نمایی علیه انقلاب نظام نیست بلکه واقعیت انقلاب است و در ادامه اثبات می کنیم که انقلاب از همه اینها عبور می کند و پوست می اندازد. هم چنین قصد نداریم همه کاسه کوزه ها را سر شاه بدبخت معدوم و فلک زده بشکنیم! رضا شاه و محمد رضا هم خود محصول یک نظام پادشاهی 2500 ساله بودند و در همان بستر تربیت شدند. قصد ما این است که اثبات کنیم جمهوری اسلامی تازه در اول راه است و باید برای رسیدن به آرمانهایش پوست بیندازد و نیاز به زمان دارد. اتفاقا پیشبرد اهداف انقلاب نه بر عهده نسل قبل محصور کلیشه های دوران طاغوت است ( ولو اینکه خود نخواهد و از آن متنفر باشد ) که بر عهده جوانان نسل امروزی و نسل فرداست که تازه دارند با اصطلاحات دوران جمهوری اسلامی از جمله جنگ نرم، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، جهاد کبیر و ... آشنا می شود. نسل قبل چه می دانست اینها یعنی چه! اگر می دانست میتوانست به نسل امروز خیلی بهتر از این منتقل کند ....
اما سوالی که اینجا مطرح می شود این است که ایا باید با نسل قبل و پدران و مادرانمان به تندی برخورد کنیم؟ ایا آنها هیچ زحمتی برای ما، برای انقلاب و برای اسلام نکشیده اند؟ آیا باید فرزندان از پدران و مادران خود جدا شوند؟ ایا آنها هیچ تجربه ی مفید و ارزشمندی ندارند؟ مگر نه این است که همین نسل بود که انقلاب کرد؟ و همین نسل بود که در دوران دفاع مقدس از کیان کشور و انقلاب با خون خود پاسداری کرد تا انقلاب به دست ما جوانان برسد؟
در پاسخ باید گفت جوانان نسل قبل که انقلاب کردند، به تبعیت از امام راحل وبا کمک و پشتیبانی اساتید بزرگوار حوزه و دانشگاه و در اعتراض به حکومت غیر اسلامی و غیرمردمی شاه انقلاب کردند و چه بسا اگر نسل قبل انقلاب نمی کرد و نظام جمهوری اسلامی را استقرار نمیداد و از انقلاب و کشور در دوران دفاع مقدس دفاع نمی کرد معلوم نبود جوان امروزی بتواند در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی نفس بکشد و هنوز درگیر طاغوت و سلطنت و سکولاریسم و باستان گرایی رسمی حکومتی بود. بنابراین لازم است حرمت پدران و مادران، نسلهای قبل، طبقه نخبگانی و باتجربه انقلاب، مسئولین کشور و اساتید و بزرگان انقلابی خود را پاس بداریم و از آنان تشکر کنیم و از تجربه های گرانبهای آنان استفاده کنیم!
اصل مطلب که لازم است بیان شود این است که همانطور که رهبر عزیزمان حضرت امام خامنه ای فرمودند، تحقق اهداف انقلاب اسلامی از 5 مرحله تشکیل شده است که عبارت است از:
1)شکل گیری انقلاب اسلامی
2)تشکیل نظام اسلامی
3)تشکیل دولت اسلامی
4)تشکیل جامعه اسلامی
5)تشکیل تمدن اسلامی
نسل قبل از ما به خوبی از پس مرحله اول و دوم تحقق اهداف انقلاب اسلامی برامده است. نسل قبل ما در کلیشه های نسل های قبل خودش درجا نزد و توانست کار عظیمی انجام دهد. به همین دلیل دارای تجربه های گرانمایه و پر مغزی است که باید از آنها استفاده شود. لکن همانطور که رهبر انقلاب فرمودند ما هنوز در مرحله تشکیل دولت اسلامی مانده ایم و تا وقتی دولت اسلامی تشکیل ندهیم کار به تشکیل جامعه اسلامی ( یعنی جامعه که فرهنگ و اخلاق اسلامی در همه سطوح آن رواج داشته باشد ) نمی انجامد و تا زمانی که جامعه اسلامی هم تشکیل ندهیم امکان تحقق تمدن نوین اسلامی ( یعنی تاثیر پذیری فکری ملت ها از جمهوری اسلامی ) نیست.
نسل قبل مرحله اول و دوم را به ما هدیه کرده است لکن ظرفیت ادامه مراحل بعدی انقلاب را ندارد و گذشت 37 سال از پیروزی انقلاب اسلامی چنین چیزی را ثابت کرده است. از این رو جمهوری اسلامی به زمان نیاز دارد و نباید تصور شود که جمهوری اسلامی هم تجربه خود را پس داد و نتیجه ای نداشت! جمهوری اسلامی تازه در اول راه است و هنوز ظرفیت های بی پایان آن به شکوفایی نرسیده است. وظیفه ادامه مراحل بعدی با جوانان نسل امروز است. جوانانی که باید در عین کسب تجارب از نسل قبل خود، اما همانطور که نسل قبلش از نسل های گذشته خود جلو زد، از نسل قبل خود جلو بزند و درگیر کلیشه ها و معذورات آن نشود.
جمهوری اسلامی باید پوست بیندازد! باید خانواده هایی جدید و جوان تشکیل شوند تا همانطور که نان جمهوری اسلامی را خورده، اب جمهوری اسلامی را نوشیده، در هوای جمهوری اسلامی نفس کشیده و با مبانی انقلاب اسلامی به طور عمیق آشنا شده اند، همان نان و آب و هوا و مبانی انقلاب اسلامی را به خورد فرزندانشان بدهند. جمهوری اسلامی نیازمند پدران و مادرانی است که هم خود در زمان جمهوری اسلامی زیسته باشند و هم فرزندانشان را در این دوران تربیت کنند!
جمهوری اسلامی باید پوست بیندازد! باید طبقه نخبگانی جوانی به وجود آید تا مبانی انقلاب را خیلی عمیق تر با هم نسل های خود و نسل بعد از خود در میان بگذارد! تا با هنر زیبا مبانی اسلامی را ترویج کند نه صرفا با چند کتاب و جزوه برای یک قشر خاص کاملا حزب اللهی! باید مخاطبین خود را گسترش دهد و با جامعه ارتباط جدیدتری بگیرد و از توان اقناع نسل خود و نسل اینده برخوردار باشد.
جمهوری اسلامی باید پوست بیندازد! باید مسئولینی سر کار بیایند که تجربه های تلخ دولتمردان نسل قبل را نخواهند و تربیت یافته نسل جمهوری اسلامی باشند. باید بدانند چه چیز نمی خواهند و چه چیز می خواهند. باید از اختلافات اساسی که میان نسل قبل بود و عده ای لیبرال، سوسیالیست، اصلاح طلب، اصولگرا و ... شدند خبری نباشد و فقط یک جبهه انقلابی واحد و فراگیر در برابر یک جبهه غیرانقلابی و ضد انقلاب که در اقلیت هستند، صف ببندد و راه را بر نااهلان و نامحرمان سد کند. مسئولین اینده نظام باید از جوانان پاک حزب اللهی باشند.
آری جمهوری اسلامی باید پوست بیندازد! زمانی که پوست انداخت، سیاست، اقتصاد و فرهنگ آن را با نظام طاغوتی و سلطنتی مقایسه کنید! وگرنه مقایسه زمان حال جمهوری اسلامی قیاسی مع الفارق است ( گرچه همین الان هم یک ثانیه در جمهوری اسلامی بودن با همه نقاط ضعفش به همه دوران پهلوی می ارزد!).
:: بازدید از این مطلب : 169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0